مستي را بهانه كردم تا كسي نداند گرفتار كيستم....

مستي را بهانه كردم تا كسي نداند گرفتار كيستم
ما كه بختمون از اول بخت بد بياري بود
آخر روزهاي خوبمون كه گريه زاري بود
روزهاي بد مي روند و روزهاي بدتر مي آيند
از دل غم زده ي من نمي دونم چه مي خواهند
خلاصه...اي روزگار خنجرت را به ما زدي
ولي من با اين غزل مي گويم كه اشتباه زدي
گيرم بازم بيايي و از عاشقي بخوني..گيرم تا دنيا دنياست بخواهي پيشم بموني
روز غمم نبودي خوشيت با ديگرون بود
منو به كي فروختي كه اون از ما بهترون بود
برگشتي اما انگار تو باختي توي بازي كه غرورت را هم شكستند به چيزي كه داري مي نازي