مستي را بهانه كردم تا كسي نداند گرفتار كيستم....

ac4xzmcnhmqe361hfgn.jpg

مستي را بهانه كردم تا كسي نداند گرفتار كيستم

ما كه بختمون از اول بخت بد بياري بود

آخر روزهاي خوبمون كه گريه زاري بود

روزهاي بد مي روند و روزهاي بدتر مي آيند

از دل غم  زده ي من نمي دونم چه مي خواهند

خلاصه...اي روزگار خنجرت را به ما زدي

ولي من با اين غزل مي گويم كه اشتباه زدي

گيرم بازم بيايي و از عاشقي بخوني..گيرم تا دنيا دنياست بخواهي پيشم بموني

روز غمم نبودي خوشيت با ديگرون بود

منو به كي فروختي كه اون از ما بهترون بود

برگشتي اما انگار تو باختي توي بازي كه غرورت را هم شكستند به چيزي كه داري مي نازي

 

szmuh8gj0okopukq79x.jpg

كجایی بهترینم.....

نگاه..

نگاهم افتاد به برگ خشك تو گلدان

كه نگاهش تو نگاه منه

ميگه منم مثل تو عاشق بودم

ولي اين عاقبت و انتهاي منه

ميگه تنها هم صدايش شب

كه يك عمر پاك و معصوم

ميگه تنها جرمم عشق بود

تا ابد محكوم محكوم....

خواستم بپرسم چرا ؟

خواستم بپرسم چرا من را آفريدي ؟

در ازاي لطف كريم چه كسي ناسپاسي كند ؟

خواستم بپرسم چرا تنهايم گذاشتي ؟

ديدم زماني كه تو از رگ گردن به من نزديكتري، اين سوال بي مهناست.

خواستم بپرسم اگر تومرا دوست داري ، چرا مشكلات را بر سرم هوار كردي ؟

ديدم اگر هزار مشكل داشته باشم، هزاران برابر نعمت دارم .

خواستم بپرسم : پس چرا نمي بينمت؟ 

ديدم اگر تو هم ديدني بودي، چگونه با چشم هاي گناه آلود تو را مي ديدم.

خواستم بپرسم: تو كه همه ما را دوست داري ،پس چرا مرگ را آفريدي؟

ديدم اگر مرگ نبود،چگونه؟به تو ميرسيديم واگر اين گذر گاه را نداشتيم ، چگونه تو را

باور مي كرديم؟

خواستم بپرسم: چرا با من حرف نميزني؟

ديدم تمام حرفهايت را در يك جاودر يك كتاب برايم گفته اي.

خواستم بپرسم: آيا اين انصاف است كه بدون ديدن تو ،تو را بپرستم؟

ديدم تمام نشانه هايت تمام عالم را فراگير شده،چه نياز به ديدن.

در آخر به يك سوال رسيدم:

من در مقابل اين درياي بي كران محبت چه كرده ام؟

هيچ جوابي نتوانست قانع ام كند.

نگاهي به آسمان كردم، نسيمي روي صورتم وزيد اشكي بر آن سر خورد وتو دست

نوازشت را به رويم كشيدي ودلم آرام گرفت.

 

 

حراج.......

خدايا...

 

خوشبختي را ديروز به حراج گذاشتند

 

حيف كه من زاده ي امروزم

 

خدايا جهنمت فرداست

 

پس چرا امروز مي سوزيم؟؟؟؟

سوز دل!!!!!

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

           بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

                        گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

                                  گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبی است ولی حیف

             تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

                         گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت

                                    جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

 

                    رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

                     بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

دلم تنگه برات برای حرف زدن و خنده هات

آسمون بی تو همش بارونه دیگه خسته ام از تنهایی وقتی از دست کسی میرنجم  با

خودم حس میکنم اینجایی که نوازش میکنی موهامو  که میگی غصه نخور من اینجام 

میگی جز تو که همه ی دنیامی هیچکسی رو را نمیدم توی دنیام

 

گلايه....

 

سيب سرخي را به من بخشيد و رفت

ساقه سبز مرا او چيد و رفت

عاشقي هاي مرا باور نكرد

عاقبت بر عشق من خنديد و رفت

اشك در چشمان گرمم حلقه زد

بي مروت گريه ام را ديد و رفت

چشم از من كند و از من دل بريد

حال بيمار مرا فهميد و رفت

با غم هجرش مدارا مي كنم

گر چه بر زخمم نمك پاشيد و رفت

پسر نگاهی به دختر کرد

 

 

پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه

آرزوی قشنگ بکنیم دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشماشو

 بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ... بعد به دختر

گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت

گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ... وقتی چشماشو باز کرد

پسر رو ندید فقط چند تا حباب رو آب دید

لیلی و مجنون

 

به محبوبم بگین منتظرم من اگرچه از دلش بی خبرم من

به محبوبم بگین تا کی بمونم نمیتونم دیگه باید برم من 

به محبوبم بگین که من نشستم به پای عهدو پیمونی که بستم

به محبوبم بگین واسش قشنگه غرورم رو به زیر پا شکستم